کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مصیبت حضرت زینب در کوفه

شاعر : ناشناس     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست            پرواز صد جبریل در بال و پــر توست

این آیــه های مــریــم در حــال تنــزیـل            یا آبـشـار رشتــه های مـعـجــر تــوست؟


تـا رد پــای سـجــده هــایت را گــرفـتــم            دیــدم تو نوری و خــدا در بـاور توست

فــریــادهـای زخــمــی دیــروز گــودال            امــروز روی شانــه های حنجــر توست

می خـواستی زیـبــا بـبـیـنـی کــربــلا را            یعنی حسین بن علی هم بی ســر توست

با محمل عـریــان تو را سنخیتی نیست!            نفرین به قومی که چنین در محضر توست

مــردم نمی بـیـنـنــد حـتی ســایــه ات را            هجده سـر نیــزه نشین دور و بر توست

مجــمـوعـۀ دردی؛ گــلــستــان کـبــودی            رنگین کمــانی مدعــایــم پیـکــر توست

فــردا که پا در عــرصۀ حق می گذاری            معلــوم می گردد قیــامت محشـر توست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

با محمل عــریــان تو را سنخیتی نیست            تو زیــنـبـی، پــرده نـشـینی بهتر توست

مدح و مصیبت حضرت زینب در کوفه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تویی که شهرۀ شهری به عشق ورزیدن            تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن

بگــو برای من از خــاطــرات خود بانو            کنــار مــقــتل عشــق و گــلو و بوسیدن


زبــعــد کــربـبــلا کــودکــان بـی بــابــا            شنیده ام که همیشه گــرسنه خــوابـیــدن

الا مفــســر قــرآن چــقــدر لـذت داشت            صدای قــاری قــرآن زنیــزه بشنـیدن؟!

بجز شما چه کسی می تــواند ای خــانم            شبیه ابــر بهــاری ز غــصـه بــاریــدن

و ما رایــتُ و الا جــمــیــلــتــان یعــنی            تویی که دیــده نیالــوده ای به بــد دیـدن

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با برادر در کوفه

شاعر : سید محمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غزل

چشمم از داغ تو ای گل پر شبنم شده است            لحظه هایم همگی رنگ محرّم شده است

مرهمی نیـست که بر داغ عظیمت بنـهـم            اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است


حق بده پشتم اگر خم شده از غصه حسین           قـامت نیــزه هم از ماتم تو خــم شده است

چند روزی است که از حال لبت بی خبرم           چه شده موی تو آشفـته و درهم شده است

لب و دندان و سر و صورت تو خونین است           چشم هایت چقدر چـشـمـۀ زمزم شده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ستند نبودن و ایراد محتوایی حذف شد

پیش از این لهجۀ زهرائی ات اینگونه نبود            چند دنــدان تو ای قاری من کم شده است

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام ورود به کوفه

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای زمین وآسمان مبهـوت ایمانت حسین            شد فضای کوفه عطرآگین ز قرآنت حسین

ای فــروزان آفتابم گر هلالت خــوانده ام            دیده ام یکباره شد مبهوت و حیرانت حسین


سخت دلتنگ است زینب، ناطق قرآن بخوان            تا شود آرام دل از صوت قــرآنت حسین

کی شود گرد و غـباری مانـع از تابیدنت            گرشده خاکستری رخسـار تابــانت حسین

چشم درچشم من و طفلان خود داری هنوز            صف زده مژگان اشکی روی دامانت حسین

تاکنی این کاروان را رهبری از روی نی            رهبر بیداری و باز است چشمانت حسین

لب گشا حرفی بزن با دختـر گریان خود            تا نکرده جان خود را او به قربانت حسین

همـنوا با ناله های من وفـائی روز وشب            میشود با اشک وگریه مرثیه خوانت حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

باتو گرم گــفــتــگــو بودم که ناگه ازستم           سنگ زد سنگین دلی بر روی رخشانت حسین

زبانحال حضرت زینب با برادر در کوفه

شاعر : حسین حاجیلو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟            تو نی سوار و منم کوچه گرد این کوفه

ادامـه دار شده خـاطـرات کـرب و بـلا            چه آتــشی ست به پـا در نبـرد این کوفه


به جـای نـان و رطب های هر شب بابا            چه لقـمه ها که نصیـبم نکرده این کوفه

به خـانـدان رســول خــدا کـنـایـه زدنـد            چه داغ کرده دلـم، قلب سـرد این کوفه

نخــوان دگــر سرنیــزه برایشان قـرآن            که سکه می خـورد آقا به در این کـوفه

بخـوان دعـای فـرج تا بیـاید آن مـردی            که پاسخی ست خدایی، به عهد این کوفه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

چه سنگ ها که نشد پرت سوی محمل من            به دستهای زن و طفل و مـرد این کوفه

من از فــراق نگـارم عــزا گــرفته ام و            گرفته جشن ظفــر فــرد فــردِ این کوفه

ترسیم حالات اهل بیت در کوفه

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک دم میان این همه صوت مهیب بود           آیـا شنـیـده‌ایـد؟ صدایی عـجـیب بود...

یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد           یـا که نـسیــم آیــۀ مـردی غـریب بـود


گل کرده بود طبع صدای خـدا به نـی؟           یا در لـبـاس آیـه‌ سـرایی مـجـیب بود؟

جانی گرفت دختر صبر از نگاه سرخ            ورنه به خواب رفتن او عن قریب بود

از نـاقـه خواست ماه بچـیند برای خود           اما چـه سـود زحمت او بی‌نصیب بود

سیـراب گـشـته قـافـلـه از چـشم‌های او           این هـم کـرامـتی ز نـگـاه حـبیب بـود

راه نـجـات دختـرکـان زیـر بـار چـشـم               تـنهـا به لطف بازوی امَّـن یُجـیب بود

غــارت که کــرد آفت شمشیر باغ داغ           سـهـم لـبـان نیـزه فقط خـون سیب بود

آیـا حـنـا به مـوی سـپـیـدش گذاشـتـند؟              یـا که امام قـافـلـه شیب‌الخـضیب بود؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

میخواند آیه آیه ومی‌خورد سنگ سنگ            در آن میانه چوبه‌ی محـمــل طبیب بود

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر

شاعر : علیرضا شریف نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

هـلالِ یك شـبه بر نـیـزه دلـبـری داری           به شهرِ كوفه ظهوری پـیـمـبـری داری

چقدر زخمی و خاكستری شدی پیداست           عجیب دردِ سر از نـورِ سروری داری


طلوعِ مغربِ خون، بی خبر كجا رفتی؟              دراین سه روزه نگفتی كه خواهری داری؟

چه دیده اند كه دست از تو برنمیدارند؟           جز این سرِ سرِ نی، چیزِدیگری داری؟

خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُركرد           چه بغضِ خسته ای وگریه آوری داری!

دلـم هــوای دمی روضه خوانیت كرده           اگر هـنــوز سرِ نـیــزه حـنجری داری؟

دراین تـجـمـع شـادی و هـلهـلــه بـا من           برای سـیـنه زدن خـستـه مـادری داری

ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریـــزد

به دامــنــم تـبـعــاتِ تـنــور می ریـزد

دلــی كــه در قـفـسِ آهِ آتـشـین مــانــده           فقط به عـشقِ تو در غـربتِ زمین مانده

بزرگِ قافـله، این بار تو شـمـارش كن           برای مـانـدنِ من، چـند نـازنـیـن مانـده؟

چـه تكّه تـكّه پَـرِ نــازِ شـاپــرك هـایـی              كه بـیـنِ حـلــقــۀ زنجـیرِ آهـنـین مـانـده

بیا و جای خودت را به نیـزه محكم كن           هـنـوز سـنگِ لـبِ بـام در كـمین مـانـده

دلِ رقـیـه ات از قـصه ذوب می گــردد           سخن بگوی، مرا دلخـوشی همین مانده

ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریـــزد

به دامــنــم تـبـعــاتِ تـنــور می ریـزد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

دراین تـجـمـع شــادی و هلهـلــه با من          برای سینه زدن خستــه مــادری داری

بیت زیر صحیح نیست و به هیچ وجه هم شایسته شأن اهل بیت نبوده و نوعی توهین است لذا حذف شد

دراین شلوغیِ بازارجای شُكرش هست         بـــه حفظِ آبرو یك گوشه آستین مانده

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریـــزد              به دامــنــم تـبـعــاتِ تـنــور می ریـزد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به قدرِ زخمِ تو نذرِ شكستگــی كــردم          ادای نــذرِ شـریـكـت فـقط جبین مانده

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـیـا و درد دلـم را دوبــاره درمـان کن           مـسیـر سخـت مـرا بـا نـگـاه آسـان کن

صدای زخمی خود را به گوش من برسان              مـرا ز نیـزه به یک یا اُخیه مهمان کن


دلم گرفته برادر، برای خـواهر خویش            بـیـا و بــاز تــلاوت کــلام قــرآن کـن

اگر چه سنگ زنندت بـیــا و دشمن را            ز معجزات نفـس های خود پشیمان کن

هلال یک شبۀ من، که گـفـته رویت را           به پشت ابرِ کـبودی چنین تو پنهان کن

به اشک چشم یتـیـمان کسی نظر نکنـد            گهی نگـاه ز نیـزه به اشک طفلان کن

تـمام دور و بـرم پُـر شـده ز نامـحــرم            نگـاه تُـنـد بر این اهـل نا مـسـلـمان کن

حدیث غُـربت ما را همـیشه می خـوانـد           حسین من به «وفائی» نگاه احسان کن

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

آفتاب است و زمین آتش سوزنده شـده           کوفه مرده است ولی فتنه در آن زنده شده

دیگــر از حـد گـذرانـدند ستـم‌کاری را         رذلی و پستی ونامردی و بی‌عاری را


بـانـوان حــرم وحــی اسـیـرنـد اسـیـر         کـفـر کـیـشـانِ ستم‌ پیشـه امیـرند امیـر

کوفـیـان اشـک‌فـشـانـند ولـی نـنگ‌زده         دست بـر دامن نامردی و نیـرنگ زده

پیـشبـاز آمده، پـاداش بـه حـیـدر دادنـد         نـان و خرما بـه عزیـزان پیـمبـر دادند

آل خـورشیـد اسـیـر سپـه شـب بـودنـد         شـهـدا منـتـظـر خـطـبـۀ زینـب بـودنـد

کوفه با وسعت خود صحنۀ محشرشده بود           محمل دخت عـلی منبر حیـدر شده بود

شهر، با اُسکتوی زینب کبری، خاموش         سر شـاه شهـدا نیـز بشد بر نـی گـوش

اشک شوق است که جاری شده ازچشم حسین           پای تا سرشده زینب شرر خشم حسین

قلب بیـدادگـران یکسـره در تیـررسش         خون جوشان خدا موج زند در نـفسش

اهل کوفه! که به نامردی ضربالمثـلید         دم ز تـوحـیـد زده، بنـدۀ لات و هُـبلیـد

بس‌که درعهد شکستن همگان مشهورید           پیـش نا مـردتـرینـان جهـان منـفـوریــد

بـا لـب تـشنـه امــام شهــدا را کُـشتـیـد         پسـر خـون خـدا خـون خـدا را کُـشتـید

سر بریدید ز مهمان به چه جرمی آخر؟           سم اسب وتن عریان به چه جرمی آخر؟

نیم روزی چـه بـه اولاد پیمبـر کـردید         هـیجـده لالـۀ او را همـه پـرپـر کردیـد

زخم‌هـا بـر جگـر عتـرت اطهار زدید         کعـب نـی بـر بدن طفـل عـزادار زدید

به ستمکاری و بی‌رحـمی، فـردید شما         که به شیرخوارۀ ما رحـم نکردید شما

پـاســخ آب کـه آب دم شـمشـیـر نـبـود            حق طفلی که ننـوشیـده لبـن، تیـر نبود

بـار دیگـر حـرم فاطمـه را سـوزانـدید         تـن اطفـال مصیبـت‌ زده را لـرزانـدید

گرگ‌ها بر جگر آل عـلی چـنگ زدید           کافران! چنگ زدید، ازچه دگر سنگ زدید؟

خواست درحنجرۀ کوفه شود حبس نفس           نــاگـهـان سـیّـد سجّـاد نـدا داد کـه بس

گـفت ای بر همه استـاد و ندیـده اسـتاد         صبـر کـن شـام بـلا داد سخـن باید داد

صبرکن عمّه که ما نهضت دیگر داریم           کـاخ بیـداد و ستـم را ز میان بـرداریم

لب فرو بست ولی بود شرارش به نهاد         چشم بگشود ونگاهش به سر نی افـتاد

جگرش پاره، دلش خون، ولی آرام‌آرام         به مه یک شبه‌اش بر سر نی داد سلام

ای هلالـم سـر نـی نـورفشان گردیـدی         چـقـدر دیر عیـان، زود نهـان گردیدی

از چه ای مشعل انوار خـدا! آیتِ نـور         می‌درخشی و نقاب تو شده خاک تنور؟

اشک در چشم گهربار تو پیداست حسین!         هفده زخم به رخسار تو پیداست حسین!

صوت قرآن تـو شد عقده‌گشای دل من           وحی تازه است که نازل شده بر محمل من

 کوفیانگرگ‌صفت بر بدنت چنگ زدند           به چه تقصیر به پیشانی توسنگ زدند؟

تا بگیرم به بر و توشه ز رویت گـیرم           بوسه از صورت و رگ‌های گلویت گیرم

کاش چون قامت من نیزۀ تو خم می‌شد         کاش این فاصله بین من و تو کم می‌شد

کاش شرح شب بگذشته به من می‌گفتی         کـاش بـا فاطمـۀ خویش سخن می‌گفتی

دل به دنبال سـر و دیـده سوی قـتلگهم         نگـهم کن! نگهـم کن! نگهـم کن! نگهم

نگهم سخت گره خورده به روی توحسین          ساربانم شده رگ‌های گلوی تو حسین!

عازمـم تـا کـه بـه دروازۀ شـامم ببری         دوست داری به سوی مجلس عامم ببری

پیش حکم توکجا جای درنگ است حسین؟           تنم آمادۀ کعب نی وسنگ است حسین!

بـار بستـم کـه سـوی شـام بلایم بـبـرند         با سرت پای همان تشت طلایـم ببـرند

مـن که پیـغـامـبر خـون شـهـیدان تـوأم         قصّه کوتاه؛ فقط گوش به فـرمان توأم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت روایی حذف شد لازم به ذکر است موضوع قرآن خواندن سر سیدالشهدا در کوفه در روز اول و در مقابل اهل بیت نبوده است بلکه در روز بعد از ورود اهل بیت به کوفه بوده است

صبـرکن عمه، که با صبر، ظفرمی‌آید         صـوت قــرآن دل‌انگیــز پـدر مـی‌آیـد

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. ضمنا موضوع تنور خولی هم مستند نیست بلکه بر طبق روایات معتبر سر مطهر در زیر تشت قرار داده شد نه تنور منزل.

به ستمکاری و بی‌رحـمی، فـردید شما         که به شـش‌ماهۀ ما رحـم نکردید شمـا

 

ترسیم حالات اهل بیت در راه کوفه و شام

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

قـافـلـه قــافـلـه از دشـت بـلا مـی گـذرد           عشق، ماتم زده از شهر شما می گذرد

آه ای مـردم غــفـلـت زدۀ خــواب آلـود            سَحَر از کوچـۀ خالی ز دعـا می گذرد


روزهاتان همه شب باد که خورشید زمان              برسرِ نیزه، سر از جسم جدا می گذرد

چشمتان چشمۀ خون باد که بر ریگ روان              کــاروان از بـرتـان آبـلـه پـا می گـذرد

ننگِ پیـمـان شکـنی تا ابـد ارزانـی تـان            که فرات عطش از خون خدا می گذرد

می شناسیدش و از نام و نسب می پرسید؟            وای از این روز که بر آل عبا می گذرد

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

در آسـمـان فــراقـت، هـلال را دیــدم            نـمـردم و سـرِ نـیـزه، هـلال را دیـدم

منی که روی تو را بی بهانـه می دیدم            به صد بهـانـه فـراق و ملال را دیدم


دلم ز رأس تو جویای شام هجران شـد            ز عـطر یاس، جـواب سـؤال را دیدم

بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست            به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم

اگرچه گـیـسوی خاکستری کبابم کرد            ز جـلـوۀ تو شـکـوه و جـلال را دیدم

به من چو از سر نیزه نظاره میکردی            نـگـاه مـلـتـمـس خــردسـال را دیــدم

تـمـام داغ و فــراق تو داشت زیـبایی            چرا که در رخ تو ذوالجـلال را دیدم

مرا به مـجـلـس ابن زیــاد سـنجـیـدی            زهیبتم به رخت وصف حال را دیدم

چنان غم تو به ایراد خطبه ام وا داشت            که خود صلابت یک سرو دال را دیدم

منـم معـلّــم تـفـسیـر سـوره ی مــریـم            که پــاره پـاره کـتـاب زلال را دیـدم

ببین که دست خدا باسپاه کوفه چه کرد            در این سـپاه شکست و زوال را دیدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ همانگونه که علما و مورخین در کتب تاریخ الامم والملوک ۵/۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۹۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۶۰؛ بحارالأنوار۴۵/۱۲۵؛  جلاءالعیون ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ۳۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۵۱۷؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح کرده اند خولی ملعون سر مطهر امام را در زیر تشت قرار داد نه در تنور خانه  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. 

صدای قاری من از تـنــور می آمد         چه شد که بر سر نی این محال را دیدم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

مرابه سُخره گرفتند، پشت دروازه          به پایتخت عـلــی، ابتذال را دیــدم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل غاعلن قالب شعر : غزل

باران سنگ صاعقه تا زد سرت شکست           سنگی زدند روی لبت گوهرت شکست

یادت که هست رفتن عباس را حسین           با رفتنش ستون همه لشکرت شکست


یـادم نـمی رود تـه گــودال رفــتــی و           با ضربه های چکمۀ دشمن پرت شکست

حالا ببین که مثل خودت بین کوچه ها           بال و پر و سر و کمر خواهرت شکست

مـا را به نـام خارجـیان تا صدا زدنـد           دیدم به چشم خود که دل مادرت شکست

درمجلسی که روی لبت چوب میزدند           دیدم هـزار بار دل همسـرت شکـست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

در ازدحــام و هلهله دخــتــران شـهــر         دیدم غرور شیشه ای دختـرت شکست

وقتی که سوی اکبر تو سنگ می زدند         درشهر کوفه حرمت پیغمبرت شکست

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آورده ام در شهـرتان خاکـستـرم را            آیـات بـاقـی مـانـدۀ بــال و پـرم را

آورده ام ای کـوچـه های نامـسلـمان            مـؤمن ترین فـریادهای حـنجـرم را


دیشب مراعات حـسینم را نکـردیـد            در کـوفه وا کردیـد پـای مـادرم را

من آیه های در حجاب نـور هستـم            خالی کنید ای چشم ها دور و برم را

نـذر سـر این کـعـبـۀ بــالای نـیـزه            درشهرتان خیرات کردم زیورم را

من یک نفردر دوتنم اما دو روز است            از دست دادم نیـمه ای از پیکرم را

یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید             در محـمـل بی پـرده نـیم دیگرم را

اما به تـوحـیـد نگـاهـم روی نـیـزه            زیبـاتـر از هر روز دیـدم دلـبرم را

: امتیاز

مصائب اهل بیت در کوفه

شاعر : رضا جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیل مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

خـــمـیـده ارتـــفــاع کــوهــســـاری            وزیــده بــاد ســــرد ســوگـــواری

شکــسـتـه قــامـت پُـر بـار طــوبـی            رسـیـده مـوسـم پُـر بـرگ و بـاری


گـرفـتـه مـرگ چــشـم حــیـدری را            نشـسـتـه خـاک روی ذوالـفــقـاری

زمین و آسمان صورت به صورت            عـرق ریـزان ز فـرط شـرمساری

به روی شــانــه، زخــم تـــازیــانـه             به دل از عـشـق امّــا زخـم کـاری

درون مـشـک هـا از اشـک لـبـریـز            کــویــر سـیـــنـه هـا بــی آبــیــاری

نـشـان هــر قــدم در ایـن حـکـایـت            ضریح کـوچـکــی در هـوشیــاری

تـمــام نـیــزه هـا رحــلـنـد ایــن جـا             مـیـان این هـمـه یک نـیـزه قـاری

به روی نــیـزه شـد وحــی مـکــرر            مگر جـبـریل هم این جاست؟ آری

تـلاوت مـی کـند چه؟ سـورۀ کـهـف             بــرای مــردم بـــی بـنــد و بـاری

وضـو بـایـد بگـیـرم گر چه این جـا             به غـیـر از گـریه نبوَد آب جاری

کسی از چشم خشک خویش پـرسید             ببین لب تـشـنـه هـستم، آب داری؟

نـشـسـته روبـروی هـم در این بـین             دلِ خــــون مـن و ابـــر بــهــاری

: امتیاز

سخنان حضرت زینب با ابن زیاد

شاعر : حسین اسرافیلی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

زینب آن شـیـریـن کـلام بــوتـراب            خاست از جا، چـون ستـیـغ آفتـاب

گفت: ای از جام کـفر و کینه مست!            زادۀ « مرجانـۀ » شهـوت پـرست


فـاجـرانـند از حـقـیـقـت بـی فـروغ            فـاسـقـاننـد اهــل کـتـمـان و دروغ

خـوب می دانـی تـو که ما کیـستـیـم            اهـل فـسق و کـفـر و فاجـر نیستیم

دیگـرانـند آنچـه گـفـتـی در صفـت            نیـست امّـا در تـو چـشم مـعـرفـت

آنـچـه دیـدیـم از خـــداونـد نـــعـــم            لطف و رحمت بود واحسان وکرم

مـرگ در راه خـدا آئــیــن مـاسـت            غرقه درخون و شهادت، دین ماست

ســرنــوشـت مـاسـت از روز ازل            جـام گیریم  از شهادت چون عسل

ایـن مـقـدّر بـود ما را  سـرنـوشت            غـرق خـون آئیـم بـر باغ بـهـشـت

باش تا در روز محـشر در حساب            دست حقّ چون برگشاید این کتاب

از تــو مـی خــواهــد دلـیــل ادّعــا            قــتــل اولاد پــیـــمــبــر از  خــــدا

خوشه چینی زآنچه کشتی این زمان            تـا بـبـیـنـی سـود کــردی یـا زیـان

تـا بـبـیـنی رستـگاری مـال کیـست            فتح و پیروزی نصیب حال کیست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دلِ سـوزان بُـوَد امـروز گـواه من و تو           کز ازل دشت بلا، چـشم به راه من و و

من به تو دوخته ام دیده، تو بر من، از نی           یک جهان راز نهـفـتـه به نگاه من و تو


اُسـرا با من و رأس شـهـدا با تـو به نی           چـشـم تاریـخ نـدیده است سـپاه من و تو

روی تو، مـاهِ من و ماهِ تو، عبّاس، امّا           ابرِخون ساختـه پنهان، رخ ماه من و تو

آیه خـواندن زتو، تـفسیـر ز من تا دانـند           که به جز گفتن حقّ نیست، گناه من و تو

هر دو نـستـوه چو کوهـیـم برِ سـیل امّا           عشق، دلگرم شـد از سردی آه من و تو

مدّعی خواست که از بیخ کَنـَد ریشۀ ما           بی خبر زآن که غروب است، پگاه من وتو

: امتیاز

ترجمه خطبه حضرت زینب در کوفه

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای امـیـر کـــاروان سـوخـتـــه              چـشـم عالـم بـر کـلامت دوخـتـه

هم حسین هم کربلا مدیـون تـو              هـم خدا، هم مصطفـی ممنون تو


با نـدای اسکـتـو کـردی عـیـان              قـدرت ثـارالـّلـهـی را در جهـان

حبس شد در سـیـنـۀ مردم نفس              پس دگر نشنید کس بانگ جرس

بعد حمد حـقّ، ثـنـای مصطفـی              کـوفـیـان را اینـچـنیـن دادی نـدا

ای شمـا، مکـاره هـای بـی وفـا              گـریـه آیـا مـی کنـیـد از بهـر ما؟

خشک نی گـردد الهی اشکتـان              نـاله هـا تان کـم نگردد هـر زمان

کارتان مانند آن ریـسـنـده است              باز بنماید به پیشش هرچه هست

شد قسم نیرنگ تان در زنـدگی              مرگـتـان بـادا از این درمانـدگی

ای سخن چینان پر مکر و ریـا              سینه تـان پـر کینه، خالی از خـدا

جُز کلام پوچ و این بیـهـودگی              هست در بین شمـا چه ویـژ گی؟

مثـل تـزئـینـیـد بـر روی قـبـور              یا که چون سبزه زبستان مانده دور

هـان که بد تـوشه برای آخرت              کرده اید ارسال، دور از مغـفرت

خشم حـقّ شد شـامل حـال شما              در عـذابــش جــاودانــیـد و رهـا

بعد از این حال شما باشد چنین              گریه تان بسـیار و خنـده کمترین

چونکه ننگی شد گریبان گیرتان              خشم حقّ مشمول خُرد و پیرتان

ذلّت و بیـچـار گی در کـام تان              تـا ابـد ثـبت است بـا آن نـام تـان

پـاک بنـمایید از دامن چـسـان؟              خـون سـالار جـوانان در جـنـان

آنکه بُـد جان نــبی، اصل کـرم              بـر رسالت معدن و صاحب نعم

هان که بد جرمی بُوَد بر دوشتان              رحمت حقّ دور بـاد از نوشـتان

پاره کردید ازپیمبر چون جگـر              حرمتش را هتک کردید از شرر

زین جنایت غم سرا گشته زمین              نیست گنجایش سما را، پس یقین

آسمان بـاید ببارد خـون ز غــم              وای تـان ای کوفیـان از این ستم

لیک عذاب آخرت ننگین تر است              کس نگردد یارتان در آن نشست

حـقّ بگیـرد انتـقـامش واپسـیـن              او به حقّ پیوستـه باشد در کمین

محشـری بر پـا نمودی با بیـان              کـوفه شد مـاتـم سرا در آن میان

زنـده شـد نــام عـلـی در یـادها              فـاش کـردی مکـرهـا، بـیـدادهـا

هم نشان دادی عـفـاف مـادرت              هم چو او، کردی دفاع از رهبرت

نـقـشـه هــای زادۀ مرجـانـه را              کـرده خـنـثـی با لسـان مرتـضی

تا چـنین شـد آن امـام راستـیــن              چهارمین حبل المتین و رکن دین

گفت عمّه: عـلـم تو مطلـق بـود              یعنی علمت نی زکس، از حقّ بود

بـی معلـم بـوده ای تـو عـالـمـه              هـم فـهـیـمی ای تو دخت فاطـمه

زیـنـبــا گـرچـه بـدم یا غـافـلـم              کن نگـاهـم بـر حسینت « سائـلم »

: امتیاز
نقد و بررسی

متن خطبه: اي اهل كوفه (مردم کوفه)! اي گروه مكاره و بي‌وفا ! آيا براي ما مي‌گرييد؛ اشكتان خشك نشود و ناله‌هايتان تمام نگردد!  اين كار شما مانند آن زني است كه نخ‌هاي تابيده را بعد از پيچ دادن از هم باز مي‌كرد. سوگند‌های شما، مکر و فریب و دستاویز فسادتان است. شما جُز سخن بيهوده و سينه‌هايي پر از كينه و ظاهري متملّق و دشمناني سخن‌چين، چه ويژگي‌هاي ديگري داريد! شما مثل سبزه جوانه زده در ميان زباله‌ها يا مانند نقره (كچ) تزیين شده بر قبور هستيد. (ظاهر زيباست امّا داخل قبر گنديده است.) آگاه باشيد كه بد توشه‌اي براي آخرتتـان فرستاده‌ايد، كه غضب الهي شامل حالتان شده و در عذاب او جاودان خواهيد ماند!

 آيا گريه مي‌كنيد و نوحه سر مي‌دهيد؟ آري! به خدا قسم بايدكه بسيارگريه كنيد و كمتر بخنديد، زيرا ننگي گريبان‌گيرتان شده است كه از آن رهايي نداريد. چگونه می‌خواهيد خون پسر خاتم انبيا و معدن رسالت، آقای جوانان اهل بهشت و پناه نيكان و مناره حجّت و محور قوانين‌ را پاك كنيد؟ آگاه باشيد كه بد جرمي به دوش گرفتيد! از رحمت خدا دور باشيد و مرگ بر شما باد كه سعي بيهوده كرديد و دستتان بريده باد! معامله زيان‌باري كرديد! به غضب الهي دچار شديد و ذلّت و بيچارگي بر پيشاني شما ثبت شد!

 واي بر شما اي اهل كوفه! آيا مي‌دانيد كه جگر رسول‌الله را پاره پاره كرديد و چه پرده‌اي از او دريديد! آيـا مي‌دانيد كه چه خـوني از او ريختيد و چه حـرمتي از او هتك كرديد!  اين جنايت شما آن چنان شرم‌آور و سخت است كه زمين را گرفته و آسمان گنجايش آن را ندارد! آيا تعجب مي‌كنيد كه از آسمان خون ببارد! همانا عذاب آخرت ننگين‌تر است، در حالي كه كسي به فرياد شما نمي‌رسد. از اين مهلت باقي مانده استفاده نكنيد، زيرا خدا براي عذاب شما به شتاب نمي‌افتد و خدا انتقام خود را خواهد گرفت كه همانا پروردگارتان در كمين‌گاه است.

وقتی خطبه به اینجا رسید، امام سجّاد  رو کردند به حضرت زینب (س) و فرمودند: وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة؛ عمّه جان تو بحمدالله عالمی هستی که معلّم ندیدی و نیاموخته، دانا و فهیم هستی. ( أمالی مفید ۳۸/۳۶۷؛ اللهوف ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ۴/۱۱۶؛ الاحتجاج ۲/۱۰۸؛ مَقْتَل خوارزمی ۲/۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۰۹؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ۲/۳۵۳؛ جلاءالعیون ۵۹۳؛ بحارالأنوار۴۵/ ۱۰۹و ۱۶۴)

حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

شاعر : نغمه مستشار نظامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

می گویـد از شـکـسـتن سـرو تـنـاورش           این شیر زن که مثل پدر، مثل مادرش!

این زن، درست، مثل پدر حرف می زند           مـیـراث مـادر اسـت، دل داغ پـرورش


می گوید ازسپید و سیاهی که دیده است           از قـتـل عـام چـلـچـلـه هـا در بـرابـرش

می گویـد از زمانه، زمـیــن آه می کشـد           خورشید، ابر تیره کشیده است بر سرش

از پاره پـاره های جگـر، حرف می زند           از کـاروان خــسـتـه بـی یـار و یـاورش

این خطبه نیست، تیغۀ شمشیر این زن است            وقتی خرابه های دمشق است، سنگرش

شـمشـیـر از نــیام دهـن می کشـد بـبـین           این شیر زن ،که مثل پدر، مثل مادرش

: امتیاز

مصائب اهل بیت در کوفه

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـر تـلّ پــایـداری خـود ایــســتـاده ای            در کــربــلای دوّم خـود پـا نـهـاده ای

ازاین به بعد بیرق نهضت به دوش توست            دریا دلی به مـوج بلا، کوه اراده ای!


با پرچـم سحـر به سوی شام می‌روی            صبح امـیـد قـافـلـه! خـورشید زاده ای

نـشـنـاخـتـه صـلابت زهـرایـی تـو را            هرکس که فکر کرده تو از پا فتاده ای!

داغ هـزار طعـنه به جانت خـریده ای            در دست باد، رشتـۀ معجـر نداده ای!

هر چند خـم شده قَـدَت از داغ کـربلا            تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای

: امتیاز

ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

دوبـاره اشکـم از دیـده چکـیـده            بــــرای کـــاروانی داغ دیـــده

مگـو با من چرا بی تـاب هـستم            که زینب تازه در کوفه رسیده


هـمه با ذکر یا رب            هـمه با جـان بر لب

ولی این شهر کوفه            شده تـسـخـیر زینب

به خطبه روزشان را می کند شب

***********************

صدایی زد که کوفه گشت خاموش            به نطق حیدری اش می دهد گوش

که ای کوفه چه کردی با دل من            نمی گردد ستم هایت فـراموش

گـرفـتـی یـار ما را            همه غـمخوار ما را

به روی نی نشاندی            ســـر دلــدار مــا را

تو کـوفه سخت کـردی کار ما را

***********************

برادر مانده بغـضی در گـلـویم            بـیـا تا دق نـکـردم با تو گـویـم

نـمی شـد بـاورم روزی بـبـیـنم            سرت را روی نی در روبه رویم

چـرا با بی قـراری            کـنـی نـیـزه سواری

شدی خـاکی برادر            مگر خواهـر نداری

که شـویـد روی تـو با آه و زاری

***********************

مسوزان قلب زار خواهرت را            بـیـا بـگـشا لـبـان اطـهـرت را

اگر با من نمی گویی تو حرفی            بـده آخـر جـواب دخـتــرت را

ببین در اضطراب است            ببین چشمش پر آب است

تو را از من بخواهد            به دنبال جواب است

سرش بر روی دامان رباب است

: امتیاز